۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۵, شنبه

بیهوده

خانه را سکوت عجیبی فراگرفته. هیچ صدایی نمی آید. نه صدای فرز و دریل همسایه که دارد خانه اش را بازسازی می کند، نه صدای جاروبرقی در گاراژ روس ها که بعضی وقتها آدم نمی فهمد آیا همه ماشین هایشان را فقط روزی یک بار تمیز می کنند یا بیشتر... و نه حتی صدای پپا پیگ که بگوید «سوزی ایز مای بست فرند».
می خواهم سکوت را بشکنم. سرچ می کنم «من بیهوده می خواهم از یاد تو بگریزم». آهنگ که پخش می شود هر چه صبر می کند محمد نوری بگوید «در تو غروری از توان من فزون تر» نمی گوید. تازه می فهمم که آهنگ را اشتباهی جستجو کرده ام. باید می زدم «در من غم بیهودگی ها می زند موج». تنها کلمه مشترک «بیهوده» است. شاید دارم بیهوده تلاش می کنم بهترین دوستم را به زور از خودم بگیرم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر