۱۳۹۳ آذر ۳۰, یکشنبه

خداحافظ تنبلی...

پدر و دختر دارند کرپ درست می کنند. من... پای کامپیوتر؛ بعد از چند روز که به خاطر چشم درد و بی عینکی در ترک بودم. نه چیزی خوانده ام، نه چیزی نوشته ام و نه حتی ایمیل های مهمم را جواب داده ام. به جایش کاج نوئل تزئین کرده ام برای رها که آنقدر بزرگ شده که بگوید دلش می خواهد کاج داشته باشد با ستاره و جوراب. حتی اینقدر بزرگ شده که بداند نباید یک چیز قطعی تعیین کند برای کادوی بابانوئل. امسال برای من (ما) قرار است سال مهمی باشد. پر از تغییر و پر از اتفاقات جدید. تصمیم گرفته ام درسم را تمام کنم. برای منی که اسیر اعدادم فارغ التحصیل شدن در سال 2015 خیلی خیلی مهم است. به هر حال قشنگ تر است از 2016. از فردا که عینک جدید را  تحویل بگیرم می خواهم جدی تر کار کنم. دو هفته آینده برای خیلی ها تعطیلات است اما برای من می تواند شروع یک دوره خیلی فشرده کاری باشد. بدون حاشیه و با تمرکز زیاد. همه دوستانم رفته اند تعطیلات. همه کارهای جانبی تا اطلاع ثانوی تعطیل شده و من مانده ام و دو هفته طلایی که لحظه لحظه اش می تواند چیزی را در زندگیم تغییر دهد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر