۱۳۹۴ تیر ۲۹, دوشنبه

یک سر... هزار سودا

درست ساعت دو و سی دقیقه بعد از ظهر روز پنج شنبه یازده دسامبر2014، من که به خیال خودم رفته بودم کافه تا جالب ترین کسی را که در زندگیم ملاقات کرده بودم را گیر بیندازم و داستان زندگیش را  بشنوم به دام افتادم. به جای اینکه من بپرسم او پرسید و من، متعجب از خودم، جواب تمام سوالها را  با کامل و با جزئیات دادم. حتی می شود گفت که درددل کردم وغر زدم. نتیجه این شد که وقتی من ساعت چهار با چشمان گرد از کافه آتلانتیک بیرون آمدم با دنیای جدیدی آشنا شده بودم که تا قبل از ساعت دو چیزی از وجودش نمی دانستم. از همان روز سه عبارت جادویی در ذهن من حک شد: «کراودفاندینگ»، «میکروکردیت» و «کارآفرینی اجتماعی». چند هفته بعد من با یک کسب و کار اجتماعی شروع کردم به کار. بعدتر یک دوره کارآفرینی را گذراندم. بعدتر با گروه هایی آشنا شدم که در زمینه استارت آپ ها فعالیت می کردند... و حالا قرار است به موازات نوشتن برای سایت معمارمنظر که مثلا حوزه ایست که در آن درس خوانده ام، سایت کراودفاندینگ دات آی آر را مدیریت کنم. وضعیتم شبیه به کسی است که تا حالا چهار بار ازدواج کرده اما برای بچه دار شدن رفته سراغ شیوه های مصنوعی. بعضی وقتها به نظرم خنده دار می آید. بعضی وقتها هم ... خیلی باید حواسم را جمع کنم تا جواب پیام های یک گروه را توی گروه دیگر ننویسم. اما حالا... ایمان آورده ام به کراودفاندینگ. اگر دوست دارید در این باره بیشتر بدانید این وبلاگ (سایت) را دنبال کنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر