۱۳۹۲ آذر ۱۸, دوشنبه

آخِی... گناه داره طفلکی...

این را فهمیده ام که قویترین حسی که در دنیا وجود دارد دلسوزی است. دلسوزی می تواند  خشم آدم را در یک لحظه فرو بنشاند و یا نفرتش را در یک لحظه از بین ببرد؛ می تواند باعث شود که خطایی که خیلی هم کوچک نبوده نادیده گرفته شود؛ می تواند کاری کند که آدم از حقش بگذرد؛ می تواند جایی که آدم باید فریاد بکشد ساکتش کند؛ می تواند کسی را که زیاد هم شایسته نیست عزیز کند؛ می تواند باعث شود که یک زن با مردی که آنقدرها هم دوستش ندارد ازدواج کند یا با کسی که دیگر عاشقش نیست بماند یا حتی از او صاحب فرزند شود؛ می تواند آدم را وادار کند تا جنسی را که لازم ندارد بخرد، با کسی که در شانش نیست معاشرت کند، برای پستی که به نظرش خیلی هم بی مزه بوده لایک بزند یا توی وبلاگی که حتی رویش نمی شود بگوید آن را می خواند کامنت بگذارد. دلسوزی روابط آدم را با همه عوض می کند؛ قواعد همه بازی ها را تغییر می دهد؛ عقل آدم را جوری زایل می کند که حتی خودش هم دلیل کارهایش را نمی فهمد؛ او را از عکس العمل هایش متعجب می کند. دلسوزی هر چیزی را ممکن می کند. برای همین هم شاید می گویند که دلت که سوخت دعا کن. شاید دل خدا هم برای کسی که دلش سوخته می سوزد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر