۱۳۹۲ فروردین ۲۷, سه‌شنبه

خنده های راستکی

خواهرم می خواهد برای سالگرد ازدواج برادرم و همسرش برایشان یک تابلو درست کند از عکسهایی که توی سفرها انداخته اند. از من کمک خواسته. هفتاد هشتاد تا عکس هم انتخاب کرده که من چند تایشان را جدا کنم و بچینم کنار هم که بشود تابلو. چند تایشان را بیشتر نتوانست برایم ایمیل کند. به خاطر سرعت فوق العاده اینترنت خانه امان که یک عکس 5 مگابایتی را 45 دقیقه طول داده تا آپلود کند... بگذریم. توی همه عکسها یک زوج خندان هستند که با اینکه یک جای زیبا ایستاده اند و عکس گرفته اند اما آنچه زیبایش چشم را خیره می کند منظره نیست؛ لبخندی است که بر لبانشان است. لبخندی که برای من نشانه خوشبختی است. هر دویشان را می شناسم. می دانم که آدمهای درونگرایی هستند و اینکه ایستاده اند کنار هم تا کسی ازشان عکس بگیرد یک کار فرهنگی دراز مدت برده. اگر اینقدر نزدیک نبودند حتما می گفتم این لبخندها الکی است. مگر می شود بعد از چند سال یک زوج هنوز همانقدر شاداب بمانند. مگر می شود مثل یک تازه عروس و داماد لبخند بزنند. اصلا مگر می شود که حوصله داشته باشند هنوز با هم عکس بگیرند.اما انگار می شود. فکر کنم باید قالب های ذهنیم را بگذارم کنار و سعی کنم روی خودم و همسر یک کار فرهنگی دراز مدت انجام دهم. شاید روزی برسد که عکسی که توی سایت ها و مقاله ها از خودم می گذارم مال 5 سال پیش نباشد!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر