۱۳۹۲ خرداد ۲۲, چهارشنبه

انسان ها و کابوس ها

نوشته از عوارض جانبی قرص هایی که دکتر برای میگرنم داده کابوس دیدن است. من که نفهمیدم از کجا چنین چیزی را فهمیده اند اما از روزی که کاتالوگ دارو را خوانده ام سه بار کابوس دیده ام؛ کابوس چیزهایی که از آنها همیشه وحشت داشته ام. اولینش این بود که مامانم را گم کرده ام؛ دومیش پشمک بود که هِی می مرد و هِی زنده می شد و سومیش... همین دیشب بود؛ بازگشت یکی از دوستان همسر که برایمان دردسر زیادی تولید کرده بود. کارمان توی خواب کشید به گیس و گیس کِشی؛ چون مدام با همسر داشتند در گوشی حرف می زدند و از نظر من توطئه می چیدند.

حساب کرده ام اگر با همین روند ادامه بدهم تا آخر هفته بعد همه وحشت های زندگیم می ریزند بیرون از مغزم. وحشت اینکه یک نوزاد داشته باشم که در اثر سندروم مرگ ناگهانی بمیرد؛ وحشت اینکه با خانواده همسر دعوایم بشود؛ وحشت اینکه رها نرود توی تختش بخوابد؛ وحشت اینکه کارم بکشد به بیمارستان روانی و... وحشت اینکه احمدی نژاد دوباره رئیس جمهور شود... امیدوارم کابوس هایم هفته بعد تمام شوند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر