۱۳۹۲ شهریور ۲۶, سه‌شنبه

مرا در یک جای گرمسیر دفن کنید...

از وقتی گفته اند قرار است توی همین یکی  دو روز شوفاژها را روشن کنند حالم خیلی بهتر شده. شالم را از گردنم باز کردم و پتویم را هم تا کردم و گذاشتم توی کمد. انگار که یک موج هوای گرم زودتر آمده باشد به عنوان پیش قراول مثلا. آب جاری دماغم می گوید که دمای هوا هیچ فرقی نکرده. من اما نگرانم که از شدت تلقین، گرما زده شوم!


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر