۱۳۹۳ مهر ۶, یکشنبه

چگونه بچه بزرگ کنیم یا بالاخره کی باید به حرف کی گوش کند؟

یعنی این پزشکان اطفال و روانشناسان ما پدر و مادرها را گذاشته اند سر کار. رفتیم دکتر. گفتیم که بچه امان حرف گوش نمی کند و همه اش می گوید نه. گفت باید بفهمد که این پدر و مادرند که تصمیم می گیرند نه بچه. گفتیم هر روز می خواهد دامن بپوشد. پرسید شما چه کار می کنید. گفتیم ما حق انتخاب بین دو گزینه به او می دهیم. گفت یعنی بین شلوار و دامن. گفتیم نه؛ بین دو تا دامنی که خودمان انتخاب کرده ایم. گفت خیلی شل می گیرید شما. الان مساله شلوار و دامن است؛ بعد می رسد به اینکه نمی خواهم سبزیجات بخورم؛ بعد می رسد به اینکه نمی خواهم بروم دبیرستان و ... بعد به خودتان می آیید و می بینید که هیچ کنترلی روی بچه اتان ندارید. گفت برای بچه سه سال و نیمه خیلی سخت است انتخاب کردن؛ شما با این کارتان او را در وضعیت سختی قرار می دهید. از مطب که آمدیم بیرون حالم بد بود. احساس می کردم در حق بچه ام کوتاهی کرده ام که به اندازه کافی سخت نبوده ام.
وقتی رسیدیم خانه دیدم که توی صفحه ای که نوشته های دکتر هلاکویی را می گذارد نوشته که روزی که بچه اتان به شما گفت نه باید جشن بگیرید. نوشته برای لباس و غذای بچه تصمیم نگیرید. نوشته نخواهید که از شما اطاعت کند. گیچ شده ام شدید. دیگر واقعا نمی دانم که باید چه کار کنم. ولی به این فکر می کنم که حداقلش حسن روش دکتر هلاکویی این است که هر روز در خانه ما جشنی برپا خواهد بود!

۳ نظر:

  1. سلام...تازه با وبلاگتان آشنا شدم و از صمیمیت نوشته هایتان لذت بردم
    ولی سوالم این است که
    خدائیش آخرش چه کار کردید برای این نه ها!
    بدجور گرفتارش هستیم....

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. هیچ راهی پیدا نکردیم... تا جایی که بفهمه براش استدلال می کنیم. بعضی وقتها هم می گیم این کاری که داری انجام میدی (یا نمی دی) یعنی در واقع این روش برخوردت نشون می ده که تو هنوز خیلی کوچیکی و اگه رفتارت مثل یه دختر چهارساله نباشه و مثل یه نوزاد دو ساله باشه از یه سری از چیزها محروم میشی... مثلا اینکه اجازه نداری با تبلت بازی کنی... بعد اون می گه من دو ساله ام نیست و یه کم غرغر و بعضی وقتها گریه می کنه و بعد قبول می کنه. ولی کلا اگه قضیه خیلی مهم نباشه من گیر نمی دم بهش. یعنی خودمختار تر از این حرفهاست!

      حذف
    2. در ضمن به خاطر این حرف دکتر، کلا دکتر اطفالمون رو عوض کردیم چون احساس کردم به بچه به عنوان یه شی نگاه می کنه نه به عنوان انسان. وقتی پیش دکتر بعدی که با یه تحقیق مفصل پیداش کرده بودم رفتم توی اولین جمله گفتم که من دوست ندارم در مورد «مادری»م کسی نظر بده. دکتر از اول حساب کار خودش رو کرد!

      حذف