۱۳۹۱ بهمن ۱۸, چهارشنبه

سی روز در پرشین بلاگ

دیروز: فردا یک ماه است که من و وبلاگم عضو پرشین بلاگ شدیم. نمی دانم چرا فکر می کردم که باید یک اتفاق خیلی خاصی بیفتد ولی نیفتاد. البته همان یک ماه پیش بود که به چند نفر از دوستانم آدرس وبلاگم را دادم. فکر نمی کنم نوشتنم در این یک ماه تغییری کرده باشد. بدتر نشده باشد بهتر نشده!
خیلی خیلی عجولم برای نتیجه گرفتن. امروز ایمیل زدند که مقاله ام پذیرفته شده. اینقدر در این مدت استرس داشتم که با خودم فکر کردم ای کاش اصلا قبول نکرده بودم. کلا زمانی که برای خودم و دو سه نفر دوست خیلی نزدیکم می نوشتم هم راحت تر بودم و هم اگر یکهو ده روز هم چیزی نمی نوشتم تغییری ایجاد نمی شد. اما حالا...
این یک ماه حداکثر یک روز در میان مطلب گذاشته ام توی پرشین بلاگ. نزدیک 40 پست و حدود 500 بازدید. نمی دانم خوب است یا نه. ولی این را می دانم که کسانی هستند که وبلاگم را به خاطر خودش دنبال می کنند، نه به خاطر من. حتی اگر تعدادشان کم باشد بازهم خوب است که عطیه و عتیق از هم جدا شوند. 
عجالتا می خواهم دو سه روزی به خودم مرخصی بدهم و ذهنم را آزاد کنم برای نوشتن گزارش از کلاس صدا. خیلی خیلی سخت تر است از نوشتن مقاله. اگر کمی استراحت کنم شاید بتوانم. به هر حال سعیم را می کنم.

امروز: امروز یک ماه است که من و وبلاگم عضو پرشین بلاگ شدیم. امروز در یک بحث فیس بوکی به نوشته ای از خودم در وبلاگم ارجاع دادم. کسی نفهمید که این وبلاگ من است!

امروز یک کمی بعدتر: داشتم برچسب های نوشته های وبلاگم را مرتب می کردم که فهمیدم پست نویسندگی و معماری ام در گوگل پلاس 10 هزار و دویست و هشتاد و خرده ای پلاس گرفته! دارم از تعجب شاخ در می آورم... عجب چیزی است این گوگل پلاس.
وبلاگم را بستم چون یک کسی که من نمی شناختمش آمده بود و نوشته ام را برداشته بود برده بود توی گوگل پلاس... من هنوز اینجا هستم و نوشته ام دارد می رود.

پی نوشت: این پست را یک جوری نوشته ام که ملت برای ده ساله شدن وبلاگشان هم نمی نویسند! ای ول به این همه اعتماد به نفس.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر