۱۳۹۱ اسفند ۱۹, شنبه

بدون عنوان

امروز با رها رفتیم اتوبوس سواری... با هم شهر را از توی اتوبوس دیدیم. رها خیلی دوست دارد سوار اتوبوس شود. من هم وقتی بچه بودیم خیلی دوست داشتم و البته آن موقع زیاد اتفاق نمی افتاد که ما با اتوبوس جایی برویم. یک دوری زدیم با اتوبوس و تراموا و آخرش هم کمی پیاده روی کردیم. مثل دو تا دوست. وقتی من با او جوری رفتار می کنم که انگار با هم همسنیم، طبیعی است که او هم خودش را هم سن و برابر من و پدرش بداند و لزومی نبیند که به همه حرفهای ما گوش کند!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر