۱۳۹۱ اسفند ۱۴, دوشنبه

It's a classical dilemma between the head and the heart

می گویند خودت را همانطور که هستی بپذیر... من مدتهاست که این یک روز در میانی ام را پذیرفته ام؛ اینکه یک روز خیلی خوب و با راندمان بالای نود درصد کار می کنم و روز بعدش خودم را هم بکُشم راندمانم از بیست سی درصد بالاتر نمی رود. حالا بدشانسی امروز که من روی مود کار هستم هوا آفتابی شده و دلم می خواهد بروم رها را از مهد بردارم و با هم برویم پارک. هر چه به خودم می گویم که فردا بیشتر وقت آزاد داری و فردا هم هوا خوب است و پارک هم قرار نیست از جایش تکان بخورد گوش نمی کند. شما بگویید چه کار کنم.

پی نوشت:
 ۱- یک چیزی می گویم اما حسودیتان نشود لطفا... امروز برای کنسرت کریس دی برگ بلیط خریدم. الان جو زده شده ام شدید...
۲- خدا پدر و مادر گوگل را بیامرزد. این پست را توی مترجم گوگل تایپ کردم. روی کامپیوترم در دانشگاه هنوز فارسی نصب نکرده اند. عجب نعمتی است کی بورد فارسی!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر