۱۳۹۱ اسفند ۱۳, یکشنبه

میان ماه من با ماه گردون...

1- چند روز پیش رفته بودم آزمایشگاه. توی سالن انتظار نشسته بودم که عکس کیت میدلتون روی جلد مجله ای توجهم را جلب کرد. مجله را برداشتم. من هم مثل خیلی از هم سن و سالانم مجذوب او شده ام؛ مجذوب زنی زیبا و شکی پوش با یک زندگی رویایی. تازه بعد از ازدواج او با پرنس ویلیام بود که فهمیدم چرا در دهه نود پرنسس دایانا اینقدر برای همه جالب بود؛ یا شاید هم زمان کودکی مادرم زندگی فرح.
مجله مال سه ماه پیش و گزارش در مورد بارداری کیت بود و روزهایی که در بیمارستان گذرانده.  راجع به سبک زندگیشان نوشته بود و اینکه بچه ای که به دنیا می آید چه دختر باشد و چه پسر بعد از چارلز و ویلیام وارث سلطنت انگلستان خواهد بود. یک کمی عجیب بود برایم. که مثلا برادر چارلز در رده ششم بود یا برادر ویلیام در رده چهارم. همسر گفت که اگر جای یکی از اینها بود بقیه را می کشت که به تاج و تخت برسد؛ گفت که در طول تاریخ همیشه همینطور بوده و خیلی ها به این خاطر کشته شده اند که کسی می خواسته زودتر پادشاه شود. توی گزارش نوشته بود که اگر کیت دوقلو به دنیا بیاورد آن یکی که زودتر به دنیا می آید وارث تاج و تخت است. یک لحظه تصور کردم که جای آن قلی هستم که دیرتر به دنیا آمده. تصور اینکه این همه زندگیم با برادر یا خواهر دوقلویم فرق داشته باشد تنم را لرزاند. فکر نمی کنم هیچ دوقلویی توی دنیا باشند که اینقدر سرنوشتشان با هم متفاوت بشود. دعا کردم که دوقلو نباشند.

2- با این توپراک زیاد همذات پنداری می کنم. خیلی وضعیت بدی است که آدم در عشق با خواهرش رقابت کند و از آن بدتر اینکه... تا حالا فکر می کردم شکست بخورد اما الان به این نتیجه رسیدم که پیروز شود!

3- همیشه دوست داشتم که یک دوقلو داشته باشم اما با تصور اینکه حتما یکیشان باهوشتر می شود و زیباتر و ... آن یکی همیشه احساس حقارت خواهد کرد و با عقده و شاید کینه بزرگ خواهد شد و دیگری هم با عذاب وجدان و احساس ترحم. آرزویم را پس گرفتم.

4- ... رتبه بعضی را از بعضی دیگر بالاتر قرار داد تا شما را در این تفاوت بیازماید... خدا نکند این بعضیِ متفاوت نزدیکان آدم باشند و گرنه امتحان خیلی سختی می شود. اگر هابیل زنده می ماند حتما بیشتر از قابیل عذاب می کشید.

پی نوشت: یک چیز جالب دیگری هم در مجله نوشت بود... اینکه کیت و ویلیام با 6 ماه اختلاف و 50 کیلومتر فاصله به دنیا آمدند. مادر ویلیام همیشه می خواست که او یک زندگی عادی داشته باشد و مادر کیت دوست داشت که کودکش وارد مدارس ممتاز شود... و این خواست مادرانشان بود که آنها را به هم رساند.

۱ نظر: