۱۳۹۱ دی ۲۵, دوشنبه

دلم می خواست خانم شوم ولی ... نشد.

مامانم هر وقت می خواست غر بزند می گفت «از سر کار خسته و کوفته برمی گردم خانه؛ تازه باید بروم توی آشپزخانه». برای من بر عکس است. وقتی خسته و کوفته برمی گردم تنها جایی که دلم می خواهد بروم آشپزخانه است. عشق می کنم وقتی موزیک می گذارم برای خودم و شروع می کنم به شستن ظرفها یا پختن غذا. عاشق اینم که صبح ها خانه باشم و بعد از رفتن رها خانه را مرتب کنم. عاشق اینم که وقتی که دارم خانه را تمیز می کنم صدای ماشین لباسشویی بیاید.
خاله ام تعریف می کند که در بچگی وقتی از من می پرسیدند می خواهی چه کاره شوی در اعتراض به دانشجو بودن مادرم و نبودنش می گفته ام «می خواهم خانم بشوم».
خدا به رها رحم کند. حتما آرزوی خانم شدن را از من به ارث برده است. اگر حسرت مادری که می رود سر کار و خانم نیست را بگذاریم رویش احتمالا وقتی بزرگ شود حتی شبها هم توی آشپزخانه بخوابد.

۱ نظر:

  1. فکر کنم این ارثیه که هم زمان با کار خونه دوست داریم آهنگ گوش بدیم....منم ظهرا وقتی که مامان نیست میرم تو آشپزخونه و آهنگ میذارم و جمع و جور میکنم و کلی حال میکنم واسه خودم..شاید از یک دایی تو زمانهای قدیم این ارثو بردیم:)

    پاسخحذف