۱۳۹۱ بهمن ۷, شنبه

خاطرات

نمی دانم چه ام شده است که افتاده ام به جان خاطراتم. نمی دانم از نبش قبر گذشته ها چه نصیب آدم می شود. با اینکه خوشحالیش از اینکه من زنگ زده ام واقعی بود اما مهربانیش را نمی توانم باور کنم. فکر کنم راست می گویند که دوستت دارم جمله ای است که کسی که می گوید عاشق تر می شود و کسی که می شنود فارغ تر. بعد از سالها همه چیز بهتر از آنی شد که روز اول آرزو کرده بودم اما اصلا خوشحال نیستم. شاید بفهمی نفهمی ناراحت هم باشم. آدمیزاد است دیگر. خودش هم از عکس العمل های خودش متعجب می شود.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر