۱۳۹۱ دی ۲۴, یکشنبه

فرهنگ وبلاگ نویسی

این وبلاگ نویسی یک چیزی شد که من بدون آمادگی واردش شدم. نه به اندازه کافی وبلاگ خوانده ام و نه اصلا اصولش را بلدم. نمی دانم اگر کسی کامنت گذاشت باید جواب بدهم یا نه. نمی دانم معمولا وبلاگ نویس ها چه کار می کنند.
در مورد لینک گذاشتن و اینجور چیزها هم کلا هیچ ایده ای ندارم. وقتی هم که پای پرشین بلاگ پیش می آید و کسانی وبلاگت را می خوانند که اصلا نمی شناسیشان و نمی شناسندت کار خیلی سخت تر می شود.
به نظرم باید یک تصمیم جدی بگیرم راجع به اینکه واقعا می خواهم وبلاگ نویس بشوم یا اینکه فقط چیزهایی  را که هرازگاهی به ذهنم می رسد یک جایی بنویسم که گم نشود و دسترسی به آن هم برای خودم و هم برای دوستانم آسان باشد.
وبلاگ نویس بودن با اینکه ظاهرش ساده به نظر می رسد کار سختی است. اینکه اولا هر روز بخواهی وبلاگت را به روز کنی و ثانیا اینکه خودت را در معرض نقد قرار دهی و اگر دیگران خوششان نیامد ناراحت نشوی.
اینها را گفتم که ... بگویم من فرهنگ وبلاگ نویسی ندارم هنوز. چون به خودم قول داده ام که مدتی وبلاگ خواندن را بگذارم کنار ممکن است تا مدتها هم این فرهنگ را پیدا نکنم. اگر چیزی می نویسم یا کاری می کنم که خلاف اصول است یا برعکس،  کاری را که باید انجام نمی دهم به خاطر «ندانستن» است. اگر شما چیزی در این خصوص می دانید لطفا مرا راهنمایی کنید. ممنون.

پی نوشت: قرار بود من در راستای اینکه دوست دارم نویسنده شوم احساساتم را بنویسم. اما اینجا بیشتر شده جایی که افکارم را می نویسم. نمی دانم این خوب است یا بد و نمی دانم باید چه کار کنم که به جای اینکه مغزم کار کند یک کمی قلبم به کار بیفتد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر