۱۳۹۱ دی ۲۹, جمعه

دارد جدی می شود چیزی که روزی یک بازی بیش نبود...

وبلاگ نویسی بازی بازی دارد جدی می شود. کسانی هستند که من می شناسمشان و روزشان را با نوشته های من شروع می کنند. کسانی هم هستند که من نمی شناسمشان ولی ... از لیست بازدیدهایم پیداست که هر از گاهی سر می زنند. اولش خوب بود چون من احتیاج داشتم که جایزه بگیرم یا تشویق شوم. از اینکه آیدا و نفیسه نوشته هایم را می خواندند و تحسینم می کردند خوشحال بودم. اما حالا همه چیز از دستم در رفته. قبلا نگران بودم که شناختن من روی درک نوشته هایم تاثیر بگذارم؛ حالا باید نگران باشم که از روی نوشته هایم شخصیت مرا قضاوت کنند. با اینکه فکر می کنم شروع این کار یک معجزه بود در زندگی من و از فکر و خیال و افسردگی و نشستن پای سریالهای صد تا یک غاز نجاتم داد، ولی دوست ندارم چیزی برایم قید و بند ایجاد کند و آزادی فکرم را بگیرد. دوست ندارم مجبور باشم خودم را سانسور کنم. حدیث راست می گفت. باید قصدم را از نوشتن مشخص کنم.

پی نوشت: تصمیم گرفته ام برای اینکه مجبور به خود سانسوری نشوم بعضی از پستهایم را عجالتا نگه دارم برای خودم. شاید بعدها گذاشتم که همه بخوانند شاید هم نه. هنوز نمی دانم. ولی مدام به خودم یادآوری می کنم که لازم نیست هر روز بنویسم و لازم نیست همه نوشته هایم را بگذارم روی وبلاگ. اگر یادم نرود شاید کمی آرامتر باشم و از این بی قراری مزمن نجات پیدا کنم.


۲ نظر:

  1. dokhtariam khastam begooyam hichi be andazeye arameshet mohem nist...zendegi ro rahat tar begir:)

    پاسخحذف
  2. دارم تمرین می کنم که بتونم این کار رو بکنم

    پاسخحذف