۱۳۹۱ دی ۲۱, پنجشنبه

درسهایی که من در زمان بیماریم گرفتم یا چگونه یک بیمار خوب باشیم

1- پرسنل بیمارستان نقشی در بیمار شدن ما ندارند پس لازم نیست که آنها را در ناراحتی خود شریک کنیم. اینکه با آنها اخمو و سرد برخورد کنیم کمکی به بهبودمان نمی کند.
2- در مورد بیماریمان در اینترنت جستجو نکنیم. حستجوی یک بیماری در اینترنت آدم را به هزار و یک بیماری دیگر هم مبتلا می کند. نشانی همه بیماریها را در همه آدمها می توان پیدا کرد. مخصوصا نشانه ام اس را در خانم های جوان! هر چه را لازم باشد بدانیم دکتر به ما می گوید.
3- آندوسکوپی که قرار باشد با بیهوشی انجام شود با عمل سزارین و جراجی قلب باز فرق دارد. برای هر عملی به اندازه خود آن عمل بترسیم و نه بیشتر.
4- به افراد بی جنبه ای که مریضی مان را بهانه ای می کنند برای اینکه از کار و زندگیمان سر در بیاورند نگوییم که بیمار هستیم. در غیر اینصورت بعد از اینکه از این بیماری نجات یافتیم باید برای روحمان دنبال دکتر بگردیم.
5- اگر مجبور به انتخاب بین دو دکتر شدیم آنی را که چاق تر و خنده رو تر است انتخاب کنیم. هیچ چیز به اندازه یک دکتر تپل خندان در کم شدن استرس بیمار موثر نیست.
6- اگر دیدید دکتر بیهوشی دارد با شما شوخی می کند بدانید که احتمالا این آخرین جمله ای است که می شنوید و آنقدر بیدار نخواهید بود که جوابش را بدهید.
7- سعی کنید در حد امکان آدمهای کمتری را همراه خود ببرید بیمارستان و گرنه ممکن است از شما کارت شناسایی بخواهند؛ کارتی که در آن تاریخ تولدتان قید شده باشد.
8- اگر در بیمارستان بچه خوبی بودید و زیاد جیغ و داد و گریه نکردید و مادرتان را صدا نزنید می توانید بعد از مرخص شدن برای خودتان جایزه بخرید. البته جایزه ای متناسب با بیماری و نه 5 جفت کفش برای یک آندوسکوپی ساده!


به زودی بقیه تجربیاتم را هم با شما در میان خواهم گذاشت.
پی نوشت: به فرموده همسر گرامی این نکته را هم اضافه می کنم که به تجربیات همسرتان اعتماد کنید. مردها و زنها در درد و ترس تفاوت چندانی با هم ندارند. (جمله دوم از خودم بود!)

۲ نظر:

  1. به به! ما که درست و حسابی یاد نگرفتیم که "چگونه بیمار نشویم؟" لااقل اینجا یاد بگیریم که "چگونه یک بیمار خوب باشیم!" ...

    پاسخحذف